پیامبر (ص) فرمود : آدم حریص بین 7 آفت گرفتار است .............

فکری که به بدنش ضرر زده و نفعی برای او ندارد .

و اندوهی که پایان ندارد و سختی و رنجی که از آن راحت نمی شود مگر هنگام مرگ.

و البته در راحتی نیز در سخت ترین حالت است .

و ترس که عاقبت از آنچه که می ترسد در او می افتد .

و غمی که زندگی را بر او تلخ می کند و برای او فایده ای ندارد .

و حساب الهی که از عذابش خلاص نمی شود مگر با عفو الهی.

و عقابی که هیچ راه فرار و گریزی از او ندارد.

امام پنجم(ع) سؤال شد ذلیلترین ذلت ها چیست؟ فرمود حرص بر دنیا.

و هچنین فرمود : کسیکه پیش ثروتمندی رفته و برای ثروتش برای او تواضع کند دو ثلث دینش رفته است.

برتری تحمل گرسنگی، از ذلت در برابر دیگران:

از شخصی بنام سلطان محمد که شغلش خیاطی و تهی دست بوده نقل شده که شبی بخاطر برهنگی بچه هایم و نزدیکی ایام عید و پریشانی و فلاکت خودم گریه زیادی کردم و به مولا علی (ع) خطاب کردم آقا تو شاه مردانی و سخاوتمند روزگاری گرفتاریهای مرا می بینی چون خوابیدم دیدم که ازدروازه عیدگاه قندهار بیرون رفتم .

باغی بزرگ دیدم که قلعه اش طلا و نقره بود . دری داشت که چندین نفر نزد آن ایستاده بودند.

نزدیک آنها رفتم پرسیدم این باغ کیست گفتند از حضرت علی (ع) است التماس کردم که بگذارندداخل شده و بحضور آن حضرت بر سم. گفتند فعلا رسول خدا (ص) تشریف دارند . بعد اجازه دادندبخود گفتم اول خدمت رسول خدا می رسم و از ایشان سفارش می گیرم چون به خدمتش رسیدم از

پریشانی خود شکایت کردم فرمود : پیش آقای خود ابوالحسن (ع) برو عرض کردم حواله ای مرحمت فرمائید حضرت خطی بمن دادند دو نفر ر ا هم همراهم فرستادند چون خدمت حضرت ابا الحسن رسیدم فرمود : سلطان محمد کجا بودی گفتم از پریشانی روزگار بشما پناه آورده ام و حواله از رسول خدا دارم پس آنحضرت حواله را گرفت و خواند و بمن نظر تندی فرمود و بازویم را بفشار گرفت ونزد دیوار باغ آورد اشاره فرمود شک افته شد دالان تاریک و طولانی نمایان شد و مرا همراه برد سخت ترسناک شدم اشاره دیگری کرد روشنائی ظاهر شد پس دری نمایان شد و بوی گندی بمشامم رسید .

باشدت بمن فرمود داخل شو و هر چه می خواهی بردار داخل شدم دیدم خرابه ایست پر از لاشه مردارحضرت بتندی فرمود زود برا ر از ترس مولا دست دراز کردم پای قورباغه مرده ای بدستم آمدبرداشتم فرمود : برداشتی عرض کردم بلی . فرمود : بیا در برگشتن دالان روشن بود در وسط رالان دو

دیگ پر آب روی اجاق خاموش مانده بود فرمود سلطان محمد چیزیکه در دست داری در اب بزن وبیرون بیاور چون آنرا در آب زدم دیدم طلا شده است حضرت بمن نگریست لکن خشمش اندک بودو فرمود سلطان محمد برای تو صلاح نیست . محبت مرا می خواهی یا این طلا را عرض کردم محبت شمارا فرمود پس آنرا در خرابه انداز بمجرد انداختن از خواب بیدار شدم . بوی خوشی بمشامم رسیدخوشحال بودم که از امتحان بیرون آمدم پس از این واقعه گرفتاریم برطرف شده و وضع فرزندان مرتب گردید.

علی (ع) فرمود: گرسنگی بهتر از ذلت خضوع در مقابل دیگران است.

و باز فرمود: ذلت و پستی و شقاوت در طمع و حرص است.

و از اما م یازدهم روایت است که فرمود : کسیکه از روی مردم خجالت نمی کشد از خدا هم حیانمی کند.