عاقبت حرص ودنیاطلبی:حضرت عیسی (ع) به همراه مری سیاحت می کردکه.....
آمده است که حضرت عیسی
(ع) به همراه مری سیاحت می کرد پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند.به دهکده ای رسیدند . عیسی به آن مرد گفت برو نانی تهیه کن و خود مشغول نماز شد .
آن مردرفته سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت . مقداری صبر کرد تا نماز حضرت عیسی پایان پذیرد چون کمی طول کشید یک گرده را خورد . حضرت عیسی آمده پرسید گرده سوم چه شد؟ گفت: همین دوگرده بود .
پس از آن مقداری دیگری راه پیموده به دسته آهوئی برخوردند حضرت عیسی یکی از آنهارا پیش خواند و آنرا ذبح کرده و پخته خوردند بعد از خوردن حضرت عیسی فرمود:قم باذن الله آهو حرکت کرده و زنده شد آن مرد تعجب کرده زبان بکلمه سبحان الله جاری کرد .
عیسی گفت تو را سوگند می دهم بحق آن کسی که این نشانه قدرت را برای تو آشکار کرد بگو نان سوم چه شد باز جواب داد دو گرده بیشتر نبود
.دو مرتبه براه افتاد نزدیک دهکده بزرگی رسید ند درآنجا سه خشت طلا افتاده بود رفیق عیسی گفت :اینجا ثروت و مال زیادی است.
آنجناب فرمود : آری یک خشت از تو و یکی از آن من و خشت سوم را اختصاص می دهم به کسی که نان سوم را برداشته .
مرد حریص گفت :من نان سوم را خوردم عیسی از او جدا گردیده وگفت :هر سه خشت مال تو با شد.
آن مرد کنار خشتها نشسته و بفکر برداشتن و بردن آنها بود
. سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا دیدند . همسفر عیسی را کشته و طلاها را برداشتند .چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشته یکی ازآن سه نفر از دهکده مجاور نانی تهیه کند تا بخورد.
شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت نانها را مسموم کنم تا آندو پس از خوردن بمیرند
. دونفر دیگر نیز هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند . هنگامیکه آن مرد نان را آورد، آندونفر او را کشته و خود با خاطری آسوده بخوردن نانها مشغول شدند چیزی نگذشت که آنها هم برفیق خود ملحق گشتند .حضرت عیسی در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده دید گفت:اینجور دنیا با اهلش معامله می نماید.
امام ششم فرمود
: اگر رزق را خدا قسمت بندی کرده پس حرص برای چیست؟پیامبر فرمود:
کسیکه قناعت داشت عزیز بوده و هر که طمع کرد ذلیل می شود.امام ششم فرمود
: زمانیکه حضرت نوح از کشتی پیاده شد ابلیس بنزد او آمده و گفت تو از همه بیشتر بر من منت داری زیرا بر این فا سقین نفرین کردی و کار مرا راحت نمودی !آیا نمی خواهی دو چیزبتو بیاموزم ، بپرهیز از حسد زیرا با من آنچه باید بکند کرد و بپرهیز از حرص پس آنچه باید با آدم بکند کرد.