قصه عارفان:نفهمیدم کی بود و کجا رفت ؟ و نفهمیدم از کجا فهمید آن پول امانت است؟
قصه عارفان:نفهمیدم کی بود و کجا رفت ؟ و نفهمیدم از کجا فهمید آن پول امانت است؟
خیانت در امانت که به علت غفلت و فراموشی باشد ، یقینا به بدی خیانت ناشی از لجاجت و خباثت نیست ، اما کماکان خیانت در امانت و است و مذموم . حکایتی در این زمینه می خوانیم :
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری ،مؤسس حوزه ی علمیه قم می گوید وقتی در اراک بودم به چند نفر درس می دادم که در میان آن ها جوان سیدی بود که درس را خیلی خوب می فهمید و در جلسات درس ، مرا به وجد می آورد . روزی به او گفتم مایلم یک بار برای صرف نهار به منزل ما بیایید .
- قبول به شرطی که چیزی به غذای معمول خانه اضافه نکنید .
- قبول ، ان شاء الله جمعه تشریف بیاورید منزل ما .
از قضا این قول و قرار را فراموش کردم و سید جوان روز جمعه آمد منزل ما . آن روز ناهار ما نان و پیاز بود و من با خود گفتم این ناهار ، مناسب این مهمان عزیز نیست و با فراموشی قولی که داده بودم ، از یک پول امانتی که به من داده بودند ، دو سیخ کباب سفارش دادم و کباب ها را آوردند گذاشتند سر سفره !
جوان برافروخته شد که من با شما شرط کردم که چیزی بر غذای حاضر اضافه نکنید . آن وقت شما از پول امانت کباب می خرید؟! بدون دست زدن به کباب ، ناهار نان و پیاز را خورد و رفت و دیگر پیدایش نشد . نفهمیدم کی بود و کجا رفت ؟ و نفهمیدم از کجا فهمید آن پول امانت است؟! (در محضر بهجت ، ج ۱ ، ص ۲۳۰ )