تولدحضرت فاطمه سلام الله علیه مبارک

اى بلند اختر كه ناموس خداى اكبرى ****عقلِ كل را دخترى و علمِ كل را همسرى

زينت عرش خدا پرورده ی دامان توست ****يازده خورشيد چرخ معرفت را مادرى

شعر حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی

   

احادیث وروایات ازپیامبر(ص)وائمه(ع) درموردنیکی واحسان به مادروپدر...

 

امـام صـادق (ع ) فـرمـود: مـردى خـدمـت پـيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرضكرد: بكه احـسان كنم ؟ فرمود: بمادرت گفت : سپس بكه ؟ فرمود: بمادرت ، عرضكرد: سپس بكه ؟ فرمود: بمادرت عرضكرد: سپس بكه فرمود: بپدرت .
اصول كافى ج : 3 ص : 233 رواية : 9 و فـرمـود: مـردى خـدمـت رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله آمـد و عـرضـكـرد: يـا رسـول الله ؟ من بجهاد علاقه دارم و نسبت بآن با نشاطم ، پيغمبر صلى الله عليه و آله فـرمـود: پس در راه خدا جهاد كن كه اگر كشته شوى نزد خدا زنده خواهى بود و روزى داده شـوى و اگـر بـمـيـرى پـاداشـت بعهده خدا باشد، و اگر (از ميدان جنگ ) باز گردى ، از گناهان پاك شوى مانند روزيكه متولد شده اى .
عرضكرد: يا رسول الله ! من پدر و مار پيرى دارم كه بگمان خود بمن انس گرفته اند و از رفتنم بجهاد كراهت دارند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در اينصورت ملازم پدر و مادرت باش . سوگند بـآنـكـه جـانـم در دسـت اوسـت : مـاءنـوس بـودن يـكـشـبـانـه روز آنـهـا بـا تـو از جـهـاد يكسال بهتر است .

اصول كافى ج : 3 ص : 233 رواية :10


 

ابـو ولاد حـنـاط گـويـد: از امـام صـادق (ع ) پـرسـيـدم خـداى عزوجل كه فرمايد: (((و بپدر و مادر احسان كنيد، 23 سوره 17)))

اين احسان چيست ؟ فرمود: احـسـان ايـنـسـتـكه : با آنها نيكو معاشرت كنى و آنها را مجبور نكنى كه چيزيرا كه احتياج دارنـد از تـو بـخـواهـند، اگر چه بى نياز باشند (بلكه بايد اظهار نكرده وظيفه خود را انـجـام دهـى ) مـگـر خداى عزوجل نميفرمايد: (((هرگز به نيكى نرسيد، مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد، 92 سوره 3))).


سـپـس امام صادق (ع ) فرمود: و اما قول خداى عزوجل : (((اگر يكى از ايشان يا هر دو آنها نـزد تـو بـه پيرى رسيدند، بآنها اف مگو و تنديشان مكن ، 23 سوره 17))) يعنى اگر دلتـنـگـت كـردند بآنها اف مگو و اگر ترا زدند با آنها تندى مكن ، و فرمود: (((و بآنها سـخـنى شريف و بزرگوار بگو))) يعنى اگر ترا زدند بگو: خدا شما را بيامرزد اينست سـخـن شـريـف تـو و فـرمود: (((و از روى مهربانى براى آنها جنبه افتادگى پيش آور))) يـعـنـى ديـدگـانـت را به آنها خيره مكن ، بلكه با مهربانى و دلسوزى به آنها بنگر، و صـدايـت را از صـداى آنـهـا بـلندتر مكن و دستت را بالاى دست آنها مگير و بر آنها پيشى مگير.

اصول كافى ج : 3 ص : 230 رواية :1

 

امـام صـادق (ع ) مـى فـرمـود: مـردى نـزد پـيـغـمـبـر (ص ) و عـرض كـرد: يـا رسول الله مرا سفارشى كن ، فرمود: چيزيرا بخدا شريك مساز اگرچه به آتش سوخته شـوى و شـكـنجه بينى ، همواره دلت بايمان محكم باشد، و پدر و مادرت را فرمان بر و بـا آنـها نيكى كن ، زنده باشند يا مرده و اگر دستور دادند خاندان و مالت را كنار گذار، اين كار را بكن كه از ايمانست .

اصول كافى ج : 3 ص : 230 رواية :2


 

امـام صـادق (ع ) فرمود: روز قيامت چيزى مانند گلوله ميايد و به پشت مؤ من ميزند تا او را داخل بهشت ميكند، و گفته مى شود اين احسانست

اصول كافى ج : 3 ص : 231 رواية :3


 

موسى بن جعفر (ع ) فرمود: مردى از رسولخدا (ص ) پرسيد: حق پدر بر فرزندش چيست ؟ فـرمـود: او را بـنامش نخواند و جلوش راه نرود و پيش از او ننشيند و باعث دشنام او نشود (كارى نكند كه مردم پدرش را دشنام دهند).

اصول كافى ج : 3 ص : 231 رواية :5


 

مـعمر بن خلاد گويد: بامام رضا عليه السلام عرضكردم : هر گاه پدر و مادرم مذهب حق را نـشناسند دعاشان كنم ؟ فرمود: براى آنها دعا كن و از جانب آنها صدقه بده ، و اگر زنده بـاشـنـد و مـذهـب حـق را نـشـنـاسـنـد بـا آنـهـا مـدارا كـن ، زيـرا رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: خدا مرا برحمت فرستاده نه به بى مهرى و نافرمانى .

اصول كافى ج : 3 ص : 232 رواية : 8

 

زكـريـا بـن ابـراهـيـم گويد: من نصرانى بودم و مسلمان شدم و حج گزاردم سپس خدمت امام صـادق (ع ) رسـيـدم و عـرضـكردم : من نصرانى بودم و مسلمان شدم ، فرمود: از اسلام چه ديدى ؟ گفت : قول خداى عزوجل كه فرمايد: (((تو كتاب و ايمان نمى دانستى چيست ؟ ولى مـا آنـرا نـورى قرار داديم كه هر كه را خواهيم بدان هدايت كنيم ، 52 سوره 42))) فرمود: مـحـقـقا خدا ترا رهبرى فرموده است . آنگاه سه بار فرمود: خدا يا هدايتش فرما. پسر جان هر چه خواهى بپرس .


عرضكردم : پدر و مادر و خانواده من نصرانى هستند و مادرم نابيناست ، من همراه آنها باشم و در ظـرف آنها غذا بخورم ؟ حضرت فرمود: آنها گوشت خوك مى خورند؟ عرضكردم : نه بـا آن تـمـاس هـم نـمـى گـيـرنـد، فـرمـود: بـاكـى نـدارد، مـواظـب مـادرت بـاش و بـا او خوشرفتارى كن ، و چون بميرد او را بديگرى وامگذار، خودت بكارش اقدام كن ، و بكسى مگو نزد من آمده ئى تا در منى پيش من آيى ان شاء الله .


زكـريـا گـويـد: مـن در مـنى خدمتش رفتم در حالى كه مردم گردش را گرفته بودند و او مـانـنـد مـعـلم كـودكـان بـود كـه گـاهـى ايـن و گـاهـى آن از او سـؤ ال مى كرد (و او پاسخ مى فرمود) سپس چون بكوفه رفتم نسبت بمادرم مهربانى كردم و خودم باو غذا مى دادم و جامه و سرش را از كثافت پاك مى كردم و خدمتگزارش بودم .


مـادرم بمن گفت : پسر جان ! تو زمانيكه دين مرا داشتى با من چنين رفتار نمى كردى ، اين چه رفتار است كه از تو مى بينم از زمانيكه از دين ما رفته و بدين حنيفه گرائيده ئى ؟ گفتم : مردى از فرزندان پيغمبر ما بمن چنين دستور داده .


مادرم گفت : آن مرد پيغمبر است ؟ گفتم : نه بلكه پسر يكى از پيغمبران است .


مـادرم گـفـت : پـسـر جـان ايـن مـرد پـيـغـمـبـر است ، زيرا دستوريكه بتو داده از سفارشات پيغمبرانست .


گفتم : مادرم ! بعد از پيغمبر ما پيغمبرى نباشد و او پسر پيغمبر است .


مـادرم گـفـت : ديـن تـو بـهترين دين است ، آنرا بمن عرضه كن ، من باو عرضه داشتم و او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را باو آموختم ، او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا گزارد و در شـب عـارضـه ئى بـاو رخ داد (و بيمار شد) .

بمن گفت : پسر جان ! آنچه بمن آموختى دوبـاره بـياموز، من آنها را تكرار كردم ، مادرم اقرار كرد و از دنيا رفت ))) چون صبح شد مسلمانها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و در گوش گذاشتم .

اصول كافى ج : 3 ص : 233 رواية :11

فاطمه یک آسمان ادراک بود ****فاطمه خورشید روی خاک بود

قلب حق در سینه او می تپید ****از سر انگشتش نجابت می چکید

چشم زمزم از غمش نمناک بود ****دامنش از آب کوثر پاک بود

آسمانی بود صاف وبی کران ****قصه گویی بود در شهرکَران

خانه اش در سادگی ممتاز بود ****هر چه در آن خانه بود اعجاز بود

گر چه یک زن با هزاران درد بود ****زن مگو او یک تنه صد مرد بود

هیچ می دانی چرا آن بت پرست ****مست و بی رحمانه پهلویش شکست

گفت من از حق حمایت می کنم ****از غدیر خم حفاظت می کنم

من به دنیا مجتبی آورده ام ****کربلا در بطن خود پرورده ام

این حقیقت همچو کوکب منجلیست ****بعد پیغمبر فقط حق با علیست

شعر از استاد غفاری